🖤عشق مخفی پارت 4🖤

mici chan · 15:55 1399/12/08








 

🖤عشق مخفی🖤

پارت 4

🖤از زبان ادرین : 

یک ساعت گذشت

ولی نیومد

هم خستم شده بود هم...

وای

خدا 

نکنه کار دست خودش داده

سریع رفتم در خونشونو زدم 

بازم نیومد

وای باید چیکار کنم؟ 

اها یادم اومد

به گوشیش زنگ زدم

بعد چند تا بوق قطع شد 

جواب نداد

رفتم دوباره در زدم 

که اینبار صدای پاش اومد 

خوشحال شدم ولی

چرا در رو باز نکرد?

🖤از زبان مرینت : 

داشتم چیزایی که توی دفتر خاطراتم نوشته بودمو میخوندم و اشک میریختم

چقدر توی این دو سال بدبخت بودم

دیگه اصلا حوصله خودمو ، بچه ها و زندگیم ندارم و تنها راه چاره ام...

میخواستم‌ اون کار رو که مخصوص خودم بود انجام بدم که در خونه رو زدن

رفتم از ایفون نگاه کردم که دیدم ادرینه

باز نکردم ولی یواشقفل درو باز کردم

برگشتم سر جام تا اون کارو بکنم 

ولی...

🖤از زبان ادرین :

باز هم درو باز نکرد

ا روم دستمو گذاتشم رو در که خودش باز شد :/

اروم رفتم داخل و درو بستم 

رفتم طرف اتاق مرینت

اروم و بدون اینکه صدایی بیاد در اتاقشو باز کردم و رفتم داخل

که دیدم...

نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

🖤از زبان مرینت : 

تیغ رو دقیقا گذاشتم رو رگ دستم و حالا وقتش بود تا به یک زندگی راحت برم

تیغ رو اوردم بالا و میخواستم رگمو بزنم که صدای یکی اومد

فریاد میکشید ) :

ادرین بود 

دوید طرفم 

میخواستم فرار کنم که تیغ رو جوری از دستم کشید که دست خودش برید و پرت شد اونطرف خودمم افتادم روش 

دستش پر خون بود

وااای نهههههه

وای وای وای وای وای 

سریع رفتم طرفش 

الان باید چیکار میکردم

خدایا خودت کمکم کن

🖤پایان پارت 4 

 

چطور بود 

خودمم گریم گرفت🥺