🖤عشق مخفی پارت5🖤

mici chan · 16:00 1399/12/08

🖤عشق مخفی🖤

پارت 5

🖤از زبان لایلا : 

بچه ها رو که طلسم کردم و فقط مونده بود که نقشمو اجرا کنم

بعد از اتمام مدرسه ، با همه ی بچه ها رفتیم طرف خونه الیا

چون خانوادش خارج از شهر بودن همه رفتیم اونجا

نقشمو بهشون گفتم و با کنترل کردن ذهنشون ، کاری کردم که همه قبول کنن

دیگه همه چی تمومه    مرینت دوپن چننننگ

🖤از زبان مرینت : 

_چرا اینکارو کردی ادریییین ??

ادرین : تو چرا اینکارو میخواستی بکنی

_چون دلم میخواست

ادرین : منم دلم میخواست

سریع رفتم جعبه ی کمک های اولیه رو اوردم و دستشو باند پیچی کردم

گفت : دلیل نمیشه به خاطر یک اتفاق کوچیک سریع خودکشی کنی مرینت

_ هه اتفاق کوچیک? ادرین  تو خیلی عقبی... 

ادرین : خب شاید الیا میخواست باهات شوخی کنه

_من سه ساله با الیا دوستم . اون تا حالا با من اینجور شوخی ها نکرده بود... اون از شوخی متنفره

ادرین : حرفی ندارم... شما دخترا همدیگر رو بیشتر میشناسین

_ادرین... تو نمیدونی لایلا چی از من میخواد?

ادرین : راستش نمیدونم

_اون خیلی مرموزه... باید با خانوادش راجب این موضوع حرف بزنم 

ادرین : چطور میخوایی بری انگلیس؟

_من میدونم که لایلا یک دروغگوئه و خوب میدونم که اون تو انگلیس زندگی نمیکنه

ادرین : شاید اینطور باشه

_جواب باباتو به خاطر دستت چی میدی?

ادرین : هیچی

_متاسفم ... واست مشکل ساز شدم

دستشو گذاشت رو شونم و گفت : نمیخوام بهترین دوستم آسیب ببینه...

🖤از زبان ادرین : 

بعد از اتمام حرفم مرینت...

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

بیچاره لبو شد🤣

بلند شدم و از کمکش ازش تشکر کردم و رفتم...

از قبل اون تیغو برداشتم تا دیگه اینکارو نکنه 

بی دلیل باید بگم مربنت دیگه دوست من نیست

من خیلی بهش علاقه مند شدم

یا با یک کلام...{ عاشقش شدم }

🖤پایان پارت 5