🖤عشق مخفی پارت6🖤

mici chan · 16:03 1399/12/08








🖤عشق مخفی🖤

پارت 6

🖤از زبان ادرین : 

دستم نمیسوخت 

درد نمیکرد

چرا?

من یبار دستم محکم خورد تو دیوار تا دو هفته زجر کشیدم ولی حالا که دستم با تیغ بریده هیچ دردی نداشتم😐😐

رفتم روی نیمکت پارک جلو مدرسه نشستم و روبانی که مرینت به دستم بسته بود و باز کردم......

هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱

من...چرا...اخه...دستم....وااااااااای😱😱😱😨😨😨

🖤از زبان مرینت : 

حالم خوب نبود 

یک حسی داشتم

تو این مدت که به ادرین نزدیک بودم دیگه به لکنت زبان نمیفتادم

موهامو همینطور باز گذاشته بودم 

لباسمم تنم بود

تیکی رفت تو کیفم و با هم رفتیم از خونه بیرون 

تو فکر بودمو توی پارک روبروی مدرسه قدم میزدم که یکی دستشو گذاشت رو شونم 

برگشتم که دیدم ادرین با قیافه مضطرب نگاهم میکرد

ادرین : مرینت...باید باهات حرف بزنم 

_باشه

رفتیم روی یک نیمک نشستیم 

تازه متوجه شدم ادرین روبانی که به دستش بسته بودمو باز کرده

_ادرین?روبان دستتو چرا باز کردی?

+راستش راجب همین موضوع باهات کار داشتم

_خب...

🖤از زبان ادرین : 

دستمو نشونش دادم که ترسید و سریع جلو دهنش گرفت

راستش دستم فقط یک خراش روش بود با اینکه این همه خون اومده بود ولی فقط یک خراش بود

زمانی که هم که خون میومد خراش نداشت خیلی ترسناک بود ولی الان...

_ادرین....من...

+میدونم...

_چجوری?

+راستش از زمانی روبان دور دستم بستی دردش رفت

.....

بیچاره سرخ و سفید شد

ولی من یک حسی داشتم

عجیب ترین حس که تا حالا نداشتم

دوستی ، رفاقت یا....عشق

پایان پارت 6

وااایی خودمم از شوق گریم گرفت😭😍😭😍

بهتون گفتم پارت های اینده قشنگتره😈♥️

کامنت پلییییز