🖤عشق مخفی پارت 2🖤

mici chan · 15:49 1399/12/08

🖤عشق مخفی🖤

پارت 2 

🖤از زبان مرینت : 

همیشه از این زندگی حالم بهم میخورده

تمام مشکلات من فقط لایلا بود و کارای که باهام کرده بود 

دیگه هییچ امیدی به این زندگی پست نداشتم

.......

اون صحنه ی که دم در مدرسه دیدم ، لایلا بود که ادرینو بغل کرده بود یا به عبارتی همو بغل کرده بودن اوفففف

لایلا همونجوری گفت : ادرین بالاخره به ارزومون رسیدیم باورم نمیشه

ادرینم گفت : چه ارزویی؟

لایلا : خانوادم اجازه دادن با هم ازدواج کنیم واااای بهترین خبر عمرمه

چیییییی😨

ازدواج....لایلا....ادرییین🥺

اینقدر خوشحال بود که من داشت گریم میگرفت🥺🥺

همه ی بچه های مدرسه هم با خوشحالی داشتن نگاهشون میکردن

از ادرین توقع نداشتم

بدون هیچ توجه ای از کنارشون رد شدم و یک راست رفتم سمت کلاس که....

اوفففف 

بازم ترتیب کلاس و همش به خاطر لایلا

فعلا تا کلاس شروع بشه وقت داشتیم 

به خاطر همین رفتم پیش الیا و گفتم : الیا چرا دوباره ترتیب کلاس اینجوری شده 

الیا : اول سلام دوم کلام . بعدشم به خاطر دوستمون لایلا

گفتم : هه دوستتون ؟ (( تیکه انداخت )) 

الیا : مرینت تیکه ننداز مگه لایلا دستمون نیست ؟

با عصبانیت گفتم : الیا تو میفهمی لایلا به مدت دو ساال زندگی من و خراب کرده ؟ تو نمیدونی که الان زندگیم سیاهه ؟ چرا نمیتونی درکم کنی ؟ چرااا هییچکس نییست که درکم کنهههه (( تن صداشو بالاتر برد و فریاد کشید و اینو گفت ))

الیا با عصبانیت زیاد : چون تو قدر لایلا رو نمیدونی . تو نمیدونی که اون چقدر دختر خوبیه و تو فقط به اون حسادت میکنی . من واقعا اشتباه کردم که سه سال پیش دوست حسودی مثل تو رو انتخاب کردم واقعا نمیدونستم که اینقدر بد جنسی اصلا نمیدونستم من بزرگترین اشتباهو تو زندگیم انجام دادم حالا هم مزاحم ما و لایلا نشو مرییییینت😡🤬(( داد زد )) 

..............

🖤از زبان ادرین : 

بالاخره لایلا رو از خودم جدا کردم

اَه اَه دختره ادامس

چون به ادم میچسبه بهش گفتم ادامس😂😂

وارد کلاس شدم که دیدم مرینت و الیا دارن دعوا میکنن😐

این دوتا که دوستای صمیمی بودن 

چرا دعوا اخه

یکدفعه الیا داد زد : چون تو قدر لایلا رو نمیدونی . تو نمیدونی که اون چقدر دختر خوبیه و تو فقط بهش حسادت میکنی . من واقعا اشتباه کردم که سه سال پیش دوست حسودی مثل تو رو انتخاب کردم واقعا نمیدونستم که اینقدر بد جنسی اصلا نمیدونستم من بزرگترین اشتباهو تو زندگیم کردم حالا مزاحم ما و لایلا نشو مریییینت🤬😡

......

وای 

حالا فهمیدم مشکل چیه

تازه مرینت و درک کردم 

مرینت از ناراحتی اشک از گوشه چشماش میریخت 

وای الان خودمم گریم میگیره 

که گفت : بهترین حرف عمرمو بهم گفتی الیا واقعا ازت ممنونم

بعدش لبخند تلخی زد و از کلاس رفت بیرون 

میخواستم برم دنبالش که الیا گفت : ادرین ما همه فهمیدیم تو به همه کمک میکنی ولی اونو ولش کن مرینت بی ارزشه...وقتی ما کنار همیم به مرینت احتیاج نداریم

.....بدون هیچ معطلی گفتم : مرینت دوست منه دوسش دارم اگه شما ها با نبودن مرینت خوشحالین پس با نبود منم خوشحال باشین 

و بعد از کلاس رفتم بیروت تا مرینتو پیدا کنم

🖤پایان پارت 2 رمان عشق مخفی🖤

امیدوارم خوشتون اومده باشه 

اگه بد بود به بزرگی خودتون ببخشین ولی این رمان تازه اولشه و توی پارت های 10 تا 15 خیلی قشنگ میشه

پس صبور باشین رفقای من 

بابای