🖤عشق مخفی پارت 3🖤

mici chan · 15:52 1399/12/08



 

🖤عشق مخفی🖤

پارت 3

🖤از زبان ادرین : 

با عجله به دنبال مرینت رفتم

فهمیدم یکی داره دنبالم میاد

ولی نفهمیدم کی

مرینت از مدرسه خارج شد و منم سریع دنبالش کردم 

بلند صداش میزدم ولی اون میرفت و اهمیت نمیداد

خونشون به مدرسه نزدیک بود و توی یک چشم به هم زدن رفت تو خونشون و در رو محکم بست 

😟😟

میخواستم برم در خونشونو بزنم که یکی دستشو گذاشت رو شونم

برگشتم تا پشت سرمو ببینم که دیدم نینوئه

گفت : ولش کن ادرین

گفتم : چرا

گفت : بزار به اشتباهش فکر کنه

من : اون هیچ اشتباهی نکرده

نینو : اون قدر لایلا رو نمیدونه . اون به لایلا حسادت میکنه و این بزرگترین اشتباهه

من : اما منم از لایلا بدم میاد و میدونم که لایلا یک دروغ گو هست

نینو : ادرین تو دیگه تهمت الکی نزن

کمکم صدام داشت میرفت بالا 

گفتم : نینو من خودم میدونم دارم چیکار میکنم لطفا تو کارم دخالت نکنین. خدانگهدار

نینو کمی از حرفم جا خورد ولی گفت : باش خداحافظ

و رفت....

🖤از زبان مرینت : 

💔🖤

از الیا توقع نداشتم که از لایلا دفاع کنه 

اصلا توقع نداشتم که سرم داد بکشه

ادرین دنبالم اومده بود

منم در رو قفل کرده بودم 

تو اتاقم با چراغای خاموش گریه میکردم

تیکی هم ساکت بود و چیزی نمی گفت

💔🖤

رفتم دور گوشیم

غمگین ترین اهنگی که داشتم و گذاشتم

و همونطور گریه میکردم 

رفتم سر کمد لباسیم 

یک تاپ مشکی و شلوار لی مشکی برداشتم و تنم کردم

توی دفتر خاطراتم تمام اتفاق های امروزو نوشتم 

💔🖤

قطره های اشکم روی دفترم ریخته بود 

مهم ترین جمله ای که نوشتم این بود : من تا عمر دارم لباس سیاه تنمه و هیچگاه این روند تغییر نمیکنه

هیچگاه تغییر نمیکنه

💔🖤

🖤از زبان ادرین : 

هر چی به گوشیش زنگ میزدم جواب نمیداد

هر چی در خونشو میزدم باز نمیکرد

میخواستم بیخیال شم ولی اون رفیقم بود نمیتونستم

برای اولین بار یکیو درک کردم

💔🖤

رفتم و پشت دیوار خونشون نشستم و منتظرش موندم.....

🖤از زبان لایلا : 

دلم خنک شد

دمت گرم الیا

رفتم پیشش و گفتم : سلام الیا 

گفت : سلام لایلا نقشت به خوبی اجرا شد

من : خیلی ممنونم 

اون : خواهش

خب 

دیگه از شر مرینت خلاص شدم

هیچکس نمیدونست که الیا رو به طور مخصوص کنترل کرده بودم تا اینکارو کنه

رفتم توی سرویس بهداشتی و از حاکماث خواستم که ورد جادویی رو بهم بگه 

اونم ورد رو گفت و دوباره برگشتم پیش الیا 

گفتم : الیا یک دقیقه با من میایی 

گفت : اره حتما فقط میشه دخترا هم بیان ؟

من : حتما چرا که نه

بعد همه گی به هم رفتیم و روی یک نیمکت نشستیم

اول رفتم و دستمو گذاشتم روی شونه ی الیا که یک نگاه کوچیک بهم کرد و به ادامه ی حرفش ادامه داد

چمشامو بستم و ورد رو خوندم

این کار رو با همه ی بچه ها انجام دادم

حالا دیگه کنترلشون دست من بود 

پایان پارت 3

بچه ها این پارت هم تموم شد

کامنت فراموش نشه