انتخاب تو پارت سوم

bunnix · 05:03 1399/11/12

برای خواندن به ادامه مطلب بروید

🤷🏻‍♂️انتخاب تو🤷🏻‍♂️
3️⃣پارت سوم3️⃣
از زبان مرینت💖
بیدار شدم🥱دیدم ظهره☀️و دست و پاهام بسته است😨و توی قفس قبلی نیستم اصلا اینجا خانه🏢 نیست قطاره😱
یهو قطار ایستاد😰و ماری🧙🏻‍♀️ آمد تو اتاق
ماری🧙🏻‍♀️: خب خانم کوچولو بیدار شد حالا هم رسیدیم لندن🐭
دست و پاهامو باز کرد😶
ماری🧙🏻‍♀️: راه بیفت🏃🏻‍♀️
آها فهمیدم می خواهد تابلو نشه🧙🏻‍♀️🐞
برا همین منم آروم رفتم از قطار بیرون🚶🏻‍♀️
ماشین ماری اونجا بود🧙🏻‍♀️
منو انداخت تو ماشین خودش هم نشست🧜🏻‍♀️
یکم بعد رسیدیم خانه ماری در لندن🧙🏻‍♀️🏢
منو برد تو خانه🏢
و یک لباس کهنه داد به من و گفت اینو بپوش🙄
منم به اجبار پوشیدم🥻
بعدش منو انداخت توی آشپزخانه🧂
ماری🧙🏻‍♀️: تا ناهار درست نکرده حق نداری از اونجا بیای بیرون💁🏻‍♀️
بعد درو قفل کرد و رفت📍
منم به اجبار غذا درست کردم🥩
مرینت💖: ناهار آمادست
بعد ماری🧙🏻‍♀️آمد و بشقاب غذا ها را برد و من را برد انداخت توی یک زندان🔗
مرینت💖: پس غذای من چی؟🤨
ماری🧙🏻‍♀️: تو که قرار نیست غذا بخوری🚫
مرینت💖: منو دست کم گرفتی بار اول نخواستم بکنم ولی الان می کنم😤
همه نیرو ام را جمع کردم توی دست هایم
 مرینت💖: مِرینااااااا😼
میله ها ترک خورد و تیکی آمد بیرون😃

 

خب این پارت هم تمام شد

راستی شاید بپرسید چرا توی عکس نوشته *مرگانا* چون من اسمم توی داستان نویسی مرگانا هست

فعلا بای مینی هیرو😜