انتخاب تو پارت اول

سلام
آمدم با یک داستان جدید به نام :
انتخاب تو
برای خواندن به ادامه مطلب بروید
🤷🏻♂️انتخاب تو🤷🏻♂️
1️⃣پارت اول1️⃣
خب این داستان از جایی شروع می شود که مرینت و آدرین هویت هم را فهمیدند و عاشق هم هستند و می خواهند بستنی بخورند🐞🐱
از زبان ساحره مرگانا🦹🏻♀️(همون راوی بابا😁)
مرینت💖: وای خیلی وقت بود دنبالت بودم آدرین عزیزم😘🐱و حالا بهت رسیدم😍🥰
آدرین💚: من بیشتر کفشدوز بانو🐞😘
از زبان ابر قهرمان بزرگ شهر🐞(همون مرینت💖)
داشتیم بستی🍨می خوردیم که یهو😰یک ماشین آمد و یک نفر ازش پیاده شد🧙🏻♀️
من نشناختم ولی آدرین گفت :
ماری مریا🧙🏻♀️می دونی حوصلتو ندارم اینجا واینسا😒
یهو ماری منو گرفت🐞🧙🏻♀️😰
ماری🧙🏻♀️: اُه نه آدرین اگراست🐱اینجوری نیست😏😒یک پیشنهاد جدید برات دارم😈، یا از عشقت😘دست می کشی یا دیگه اونو نمی بینی👀🚫
از زبان پیشی کوچولو🐱(همون آدرین💚)
نمی دونستم😰چی بگم اگه می گفتم نه هم به بلایی سر مرینت💖میاورد تازه اون جادوگره یهو گفتم🎙️:
ب…ب…باشه ا…ا…از عشقم دست می کشم😭
ماری : خب بهترین چیزو انتخاب کردی😏، حالا این خانم کوچولو یکم تنبیه میشه بعدش هم میاد خانه من تا خدمتکار باشه😏😏😏😏هاهاهاهاها😈
می خواستم بگم🥺این قرار نبود😩ولی ترسیدم بلایی سر مرینت بیاره😖برا همین نگفتم😶
اینم از پارت اول
نظر فراموش نشه
فعلا بای مینی هیرو