داستان لیدی تایمر p15

ladynovir · 09:32 1399/11/11

 

برای خوندن رمان به ادامه مراجع کنید

پارت پانزدهم

 

فردای آن روز

مرینت:

اه صبح زود بلند شدم. سریع رفتم مدرسه. احساس میکنم بمب انرژی ام. رفتم تو کلاس و به همه سلام دادم. ادرین دوباره اومد پیشم. باورم نمیشد. گفت سلام عزیزم و منم با کمال تعجب گفتم: سلام ادرین ^-^

_ امروز خیلی قشنگ تر شدی

_ ادرین تو خوبی؟

_ بهتر از این نمیشم. من نمیدونم چرا رفتم پیش اون کاگامی نچسب. من واقعا تو رو دوست دارم

محکم منو گرفت و چیز کرد ( خودتون میدونید دیگه) نمیدونم چرا احساس خوبی نسبت به این قضیه نداشتم. لایلا هم شاهد همه این صحنه ها بود. بعد از کلاس ادرین بهم گفت: اگه دوست داشته باشی میتونیم بریم با هم بیرون. منم قبول کردم. میخواستیم بریم سوار ماشین شیم که کاگامی اومد جلو و گفت: هی ادرین ما کلاس شمشیر زنی داریم

_ مرینت از کلاس شمشیر زنی مهم تره

_ چی؟

_ حوصلتو ندارم سوسک ژاپنی، زود برو

_ ادرین تو میفهمی داری چیکار میکنی؟

اما ادرین جواب نداد و نشست تو ماشین. اوه فکر کنم اون داره زیاده روی میکنه. اِما اومد جلو و گفت: هی مرینت مگه قرار نبود با من درس تمرین کنی؟ 

_ تا اومدم جواب بدم راننده ادرین گازشو گرفت و رفت. به ادرین گفتم: تو چته؟ چرا امروز اینطوری میکنی؟

_ من میدونم تو منو دوست داری. دارم جبران این چند سال که به تو بی توجهی میکردم رو میکنم

_ اما این درست نیست. تو قلب کاگامی رو شکستی، ادرینی که من میشناختم اینطوری نبود

 

کاگامی: 

اوه ادین چش شده؟ من ازش متنفرم. مشتمو محکم به زمین کوبیدم. صورتم از عصبانیت سرخ  شده بود، داشت اشکم در میود اما بدو بدو سمت دست شویی رفتم. نباید کسی اشک منو ببینه اون چطور تونست؟ 

هاک ماث:

اهان، همینه. همون لحظه ای که منتظرش بودم بالاخره فرا رسید. برو اکوما کوچولوی من و اون دختر سرنوشت ساز رو شرور کن.

کاگامی: 

رفتم شمشیرمو برداشتم که یه هو یه پروانه رفت توش. صدایی تو مغزم بود که میگفت: سلام کشنده ی عشق، یه پسر قلب تو رو شکست اونم جلوی کسی که نباید میشکست، چه غم انگیز میتونه باشه. من به تو قدرتی میدم که تمام معشوقه ها رو بکشی، حتی اون دختره مرینت رو، در عوض معجزه گر های کت نوار و لیدی باگ رو برام بیار

_ باشه هاک ماث. نا امیدت نمیکنم