داستان لیدی تایمر p9

ladynovir · 09:04 1399/11/11

 

برای خوندن رمان به ادامه مطلب برید

پارت نهم🐞🐾

 

لیدی باگ:
چی؟ اخه این چی بود که به من داد؟ یه کتاب... اما صبر کن... اون کتاب شبیه کتاب میراکلس بود. بازش کردم. هیچی توش ننوشته بود به غیر از یه جمله... همون جمله ای که رمز گشایی کرده بودم. وایی حواسم کجاست؟ باید لیدی تایمر رو احظار کنم. اون ورد رو خوندم. لیدی تایمر اومد. 

اخبار نادیا شاماک: تعجب نکنید این فقط یه اخباره. غول سنگی دوباره شرور شده و ما از پخش زنده پاریس در خدمت شما هستیم. اون ابر قهرمان دوباره پیداش شد. قدرت اون ابر قهرمان چیه؟ ایا میتونه به لیدی باگ و کت نوار کمک کنه یا نه؟

لیدی تایمر:
مثل اینکه احظار شدم. سریع رفتم. لیدی باگ تا منو دید جلو اومد و گفت:اوه واقعا ممنون که نذاشتی کسی شرور بشه. گفتی وقتی نیستید نمیزارم کسی شرور بشه. الان که هستیم وضع اینه وای به حال وقتی که نباشیم. 
_ من گفتم وقتی نباشید مراقبم. بعدشم وقتی ایوان شرور شد من داشتم با تو حرف میزدم. حالا ولش کن. وایسا عقب و نگاه کن. 
لیدی باگ: 
پرواز کرد و توی یه چشم به هم زدن کلویی رو از دست ایوان قاپید و کاغذی که اکوما رفته بود توش رو از ایوان کش رفت و به سمت من پرت کرد. من هم کاغذ رو پاره کردم و آکوما رو خنثی کردم. بعد هم کتاب رو پرت کردم بالا و گفتم: میراکلوس لیدی باگ و تمام خرابی ها درست شد و ایوان به حالت عادیش برگشت و گفت: جه اتفاقی افتاده؟ من این بالا چیکار میکنم. بعد هم من و لیدی تایمر و کت نوار گفتیم: بزن قدش
کت نوار خیلی با هیجان گفت:باورم نمیشه. توی یه چشم به هم زدن همه چی تموم شد. حتی لازم نشد از پنجه برندم استفاده کنم. بانوی من نظرت چیه سه تایی بریم بستنی بخوریم. بعد یه همکاری بی نقص. و بعد خنده ی زیر زیرکانه ای زد
کلویی اومد وسط و گفت: این مسخرس. واقعا مسخرس. این دختره دیگه کیه لیدی باگ. 
بهش گفتم: محض اطلاعتون همین دختر نجاتت داد.
_ اما اصن نیازی به این دختره نبود. تو خودتم میتونستی از پسش بربیایی. اصن نیازی نبود به کس دیگه ای معجزه گر بدی. بعد هم هممون خندیدیم. ایوان و کلویی رو گذاشتیم دم در مدرسه و بعد سه تایی رفتیم بستنی فروشی. 
تا رسیدیم اونجا گوشوارم هشدار میداد. گفتم: اوه من باید برم. یه روز دیگه بریم بستی بخوریم
کت نوار گفت: اونجا یه دست شویی هست. برو به یکوآمیت غذا بده و بیا
_ اما اخه
_ نه نیار بانوی من. خواهش میکنم
_ باشه🙀
رفتم تو دست شویی و به تیکی ماکارون دادم. بعد هم با هم یه بستی از ترکیب سه تامون سفارش دادیم و خوردیم. بعد همه مون خداحافظی کردیم و رفتیم.

آدرین:
از لیدی باگ و لیدی تایمر خداحافظی کردم و رفتم خونه. از پنجره پریدم تو و به حالت عادیم برگشتم. خیلی دپرس رو مبل نشستم و به پلگ گفتم: بنظرت چرا مای لیدی هویتشو بهم نمیگه؟
پلگ هم رفت سمت کمد پنیر ها رفت و یه پنیر برداشت و گفت: چون اون هنوز لیدی باگه. هویت لیدی باگ و کت نوار نباید او بره. اون باید بزودی معجزه گر لاک پشت رو برداره و معجزه گر لیدی باگ رو به کس دیگه ای بده. اینطوری میتونه هویتش بهت بگه. 
_ چی؟؟؟؟😱😱😱 ینی اون دیگه نمیتونه لیدی باگ باشه؟
_ نه. استاد فو هم قبلا صاحب معجزه گر کت نوار بود. اما چون محافظ میراکلس ها شد دیگه نباید ازش استفاده میکرد.